مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
خانۀ مولاست امشب جـنّة الاعلای دیگر فاطمه بگرفته در آغوش خود زهرای دیگر جلوه گر شد اختری تابنده در ماه جمادی اختری تابـنده نه، مهر جهـان آرای دیگر مصحفی دیگر گشوده روبروی دست احمد سر زده در دامن زهرا گل رعنای دیگر آسمان از شوق و شادی گاه خندد گاه گرید صبح صبح دیگر و دنیا شده دنیای دیگر بار دیگر نخل سر سبز نبوّت میوه داده آمـده بـحــر ولایت را دُر یـکـتــای دیگر باید آید حیـدر و زهرا و پیغمبـر دوباره تا که باز آید به عـالم زینب کبرای دیگر فــاطمه انـسیّة الحـورا که جان ما فـدایش دارد امشب در بغل انسیّة الحورای دیگر ساقی امشب جام راهمچون دلم درگردش آور تشنه ام گردان که ازکوثر زنم صهبای دیگر با زبـان میثمی در مدح زینب لب گشایم کز مضامین نخل طبعم میدهد خرمای دیگر زینب آری زینب آن دخت علی زهرای ثانی عمّۀ ســادات، یـاسین دگـر طاهـای دیگر گرمقامش را زمن پرسی به پاسخ فاش گویم کو بود حبل المتین را عروة الوثقای دیگر جامه تقوا، چادرش عصمت،حریمش کعبۀ دل نـاقـه اش باشد بُـراق آسـمان پیمای دیگر چیست این دختر ملک یا حوریا انسان کامل کیست این بـانـو علّی عـالی اعلای دیگر نیست ممکن مدح آن خاتون عالم را نوشتن گر چه جنّ و انس بنویسند تا فردای دیگر می تواند مام خلقت آورد دختر چو زینب آرد ار مثـل امیـرالمـؤمنـیـن بـابای دیگر شام از یک خطبۀ غرّای او صبح قیامت کوفه با فریاد خشمش محشر کبرای دیگر آسمان خاک کف پا در چهل منزل عروجش ناقه اش را سِیر سبحان الّذی اسری دیگر خون ثارالله را از صبر او موجی دوباره دین احمد راست از فیض دمش احیای دیگر هرپیام زنده اش یک کربلا شور و شهادت هر قـیام تـازه اش فریـاد عـاشورای دیگر کربلا ازجوشش خون خدا بحری خروشان کـوفه و شام بلا از اشک او دریای دیگر درپی هر خطبه اش خلقت سراپا گوش گشته تا بخـوانـد بار دیگر خـطبۀ غـرّای دیگر گـوشه ویـرانــۀ شـام بـلایش نـقـش پـایی در مقام قُـرب او ادنـاش جای پـای دیگر او کـلیــم الله، کــوه طــور تــلّ زیـنـبـیّــه دامن ویـران سرایش سیـنۀ سیـنای دیگر با که گویم او که جایش بود درآغوش زهرا دادش آخر آسمان در حبس کوفه جای دیگر کاش هرمویم زبانی بود درمدح و ثنایش یا که هر بند وجودم بود بر او، نای دیگر ای شجاعت را به ارث از حیدر کرّار برده وی حسین ابن علی را طلعتت سیمای دیگر ای زصبرت، صبر حیران وی زکارت عقل مجنون وی ز نطق دلفروزت عشق را معنای دیگر بعد زهرا آنکه در خلقت نظیـر او نیامد چون تو عترت را نباشد زینب کبرای دیگر غیرتو غیر ازحسین ابن علی نبود به عالم صابران را اُسوه، حزب الله را مولای دیگر «میثم» ای زهرای ثانی ازتو میخواهد زبانی تا که جز مدحت نخیزد از لبش آوای دیگر |